پنجشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۸

ابر مرده


می توانستم خوشبخت باشم مثل بند بازی که نیروی جاذبه را باور نداشت *

* پ. ن :‌ معراج

۱۱ نظر:

  1. هم تصویر سازیت عالی بود هم نوشته ی زیرش !

    فضای کارت منو یاد تیم برتون میندازه ، یه مایه هایی از گوتیک داره در ضمن عاشق حالت مریض اون دوچرخ سوارم ، سر افتاده ، چشمهای نیمه باز .

    آفرین .

    پاسخحذف
  2. اون موجودات کوچولوی اطراف خیلی جالبن! مرسی

    پاسخحذف
  3. لیدا خانوم تصویرگر۹/۱۱/۸۸ ۰۰:۳۴

    خیلی عوض شدی ... نقاشیت مثل قبل نیست ...

    پاسخحذف
  4. من عاشق اون لوبیا های جوانه زده شده شدم، و اون نوزاد های قورباغه...چقدر این جزییات در کارهایت قشنگ و به جا هستند.

    پاسخحذف
  5. وقتی راننده آدم E.T باشه ،
    عمراً اگه به جاذبه فکر کنه .
    نباید هم فکر کنه ، ...
    از این فرصتها زیاد سراغ آدم نمیاد .

    پاسخحذف
  6. اگه قرار فردا بمیرم باید خنگ باشم قوانین رو جدی بگیرم!

    پاسخحذف
  7. سلام کارهاتون حس جالبی دارن در صورتی که امکان خریدشون وجود داره لطفا به من ایمیل بزنین: ashkan.roshanayi@gmail.com (من نتونستم ایمیلی ازتون پیدا کنم)

    پاسخحذف
  8. مثل بند بازی که نیروی جاذبه را باور نداشت ...بسیار زیباست ..

    پاسخحذف
  9. سلام خانوم خواجوی لینک شما رو تو وبلاگ آقای فهیمی دیدم خیلی از کاراتون به وجد آمدم فضای انتزاعی منحصر به فردی دارن ا... آدرستون رو برای چند تا از هنر مندای بو شهری که خیال میکنم بسیار علاقه مند هستند میزارم

    پاسخحذف
  10. آثار جالب و پر معنایست.لذت بردم
    ونوشته پیشی میو

    پاسخحذف
  11. درود بر هنرمند گرامی
    من رضا شبانکاره هستم سردبیر ضممیه ادبی ققنوس و دبیر سرویس ادبیات هفته نامه بیرمی
    در رابطه با استفاده از طرح ها و آثار هنری شما در صفحات ادبی نشریه می خواستم مذاکره یی با شما داشته باشم. چنانچه تمایل دارید لطفن شماره تماس یا یی میلی از خود برایم یی میل یا کامنت بگذارید
    www.shabankareh.blogspot.com
    www.ghshabankareh.blogfa.com
    http://www.bairami.com/Category/?id=15

    پاسخحذف

می نویسم که فراموش نکنم