یک شیطان کو چک روی بالکن ایستاده بود
با شنل شرمن قرمز
و
دستها وگردن سفید و ظریف
روی صورت اش تا زیر لب ماسک سیاه داشت
فقط چا نه اش دیده می شد
ظریف و سفید بود
یک جور سفید مهتابی
بدون حرکت روی بالکن ایستاده بود
مد تها
خیره شده بود به
آب درون تشت لبه حصار بالکن
بالا خره حرکت کرد
کفش هاش را مدتها در آب گذاشته بود
تا لکه های خون به خوبی پاک شوند
کفش ها را به دقت پاک کرد
به پا کرد و درسیاهی شب
لا به لای شاخه های در ختان چنار نا پدید شد .
پ. ن : لطفا تصویرش را خودتون تصور کنید چیزی نداشتم که بکشم ، دروغ گفتم نمی دانم شاید هم کشیدم یه روز