پنجشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۸

دراز ترین عروس شهر

دراز ترین عروس شهر در حالی که درازترین تور شهر را بر سر داشت
با دنبا له ای به درازی یک شب
با درازترین داماد شهر ازدواج کرد
دراز ترین عروس شهر که دراز ترین دماغ شهر را داشت
وقتی می خواست دراز ترین داماد شهر را ببوسد
دماغ اش به قلب درازترین داماد شهر فرو رفت
درازترین داماد شهر شکست
سایه های روی دیوار را می گو یم
صبح به خیر

۲ نظر:

  1. اینکه آدم شب عروسیش درازترین دماغ شهر بره توی
    قلبش خیلی غم انگیزه ، ...

    کاش آخرش انقدر غم انگیز نبود برای
    دامادی به رنگ شب ، با چشمانی به شکل ماه .

    پاسخحذف

می نویسم که فراموش نکنم